- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
قاری حسین و گریهکنِ فاطمه؛ خداست در خانهٔ علی چه عزاخانهای به پاست جانم فـدایِ مجـلـسِ خـتـمی غـریب که مهمان ندارد و پُر از اندوهِ بیصداست حتی "در"ی که سوخته، مرثیه خوان شده با اشک، همنشین شده و صاحبِ عزاست شاید حسن به زینبِ آشـفـته حال گفت: گریه نکن! که رفتنِ مادر خودش شفاست در شهر؛ یک نفر به علی تسلیت نگفت این رسـم نـاسـپـاسیِ دنیـایِ بیوفاست زهـرا کجاست؟! تا که ببـیـند هنوز هم ردّ طناب، دورِ دو دستانِ مرتـضاست حرفش نداشت هیچ خریدار بعد از این سنگِ صبورِ روز و شبِ مرتضی کجاست؟! مادر کجاست؟ تا بشود حالِ خانه؛ خوب مادر که نیست، خانه نفس گیر و بیصفاست عـالـم عـزا گـرفـتـه بـرایش ولی بـدان صـدّیـقـة الشـهـیـده؛ عـزادارِ نیـنواست قـلبـش هـنـوز میشـود آرام با حـسـین آرامـگـاهِ مــادرِ سـادات؛ کــربـلاسـت هر روزِ هـفـته؛ بر لبِ گـودالِ قـتلگـاه گریانِ پیکریست که مابینِ بوریاست!
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بوی خوش میآید اینجا؛ عود و عنبر سوخته؟ یا که بـیتالله را کـاشانه و در سوخـته؟ از چه خون مىگريد اين ديوار و در؟ يارب مگر گـلـشن آل خـلـيل اينجا در آذر سـوخته؟ خانۀ زهراست اينجا، قتلگاه محسن است آشـيان قـهـرمان بـدر و خـيـبـر، سوخته خانۀ وحی از ملک یکباره شد در ازدحام اندر این غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟ بر حریم عقـل کل، دیـوانهای زد آتـشی کز غمش هر عاقلی را جان و پیکر، سوخته خـيمهگـاه كـربلا را آتـش از اينجا زدند شد ز داغ محسن آخر كام اصغر، سوخته گر نمىكرد اشک چشمانت «حسان» امدادِ من مىشد از آه من اين اوراق دفتر، سوخته
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
دل غریب من از گردش زمانه گرفت به یاد غربت زهـرا شبی بهانه گرفت شبـانه بغـض گـلـوگـیر من کـنار بقـیع شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت ز پـشت پـنجـرهها دیـدگـان پُـر اشکـم سراغ مدفـن پـنهـان و بینشانه گرفت نـشان شعـله و درد و نـوای زهـرا را توان هنوز ز دیوار و بام خانه گرفت مصیبتیست علی را که پیش چشمانش عـدو امـید دلـش را به تـازیـانه گرفت چه گفت فاطمه؟ کآنگونه با تأثر و غم عـلی مراسـم تـدفـین او شـبـانه گرفت فـراق فـاطـمـه را بـوتـراب باور کرد شبی که چوبۀ تابوت را به شانه گرفت
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شبی که آینهام را به دستِ خاک سپردم هزار بار شکـسـتم، هزار مرتـبه مُردم دو دست از سر حسرت به هم زدم که چگونه به دست خود گل خود را چنین به خاک سپردم؟ شد اشک غربت و گل کرد روی خاک مزارش هر آنچه داغ که دیدم، هر آنچه غصه که خوردم شب آمـدم که بگـریـم تـمام درد دلـم را سحر به غربت خانه، جز اشک و آه نبردم بدون فاطمه سخت است زندگی، که پس از او برای آمدنِ روزِ مرگ، لحـظه شمـردم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت روشـنتـرین سـتارهٔ صبح وجـود رفت آن شب صدای گـریهٔ بـاران بـلـنـد بود بر شانههای زخمی دریا، چو رود رفت روشنتر از زلالی نور آمد و چه حیف با چـند یـادگـاری سـرخ و کـبـود رفت بال و پری برای پـرسـتـو نـمـانده بود! آخر چگونه نیمهٔ شب پر گشود، رفت؟ رحـمی به قـبـر خـاکی او هم نمیکـنـند این شد که مخـفـیانه و بی یـادبود رفت مولا خوشی ندیده پس از او از این جهان میگفت بعد فـاطمهام هر چه بود رفت هر شب کـنار تربت او ياس کوچکـش دم میگرفت: مادر خوبم چه زود رفت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
جايی برای كـوثـر و زمزم درست كن اَسما! برای فـاطـمـه مرهـم درست كن تا داغ اين شـقـايـق زخـمی نـهـان شود تـابـوتی از لطـافـت شـبـنـم درسـت كن مثـل شـروع زنـدگـی مـرتـضـی و من بیزرق و برق، ساده و محكم درست كن از جنس هيزمی كه در خانه سوخت، نه از چند چوب و تختۀ مَحْرَم درست كن طوری كه هيچ خون نچكد از كنارهاش مثـل هـلال لالـه كـمی خـم درسـت كن
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ياری ز که جويد؟ دلِ من، يار ندارد يک مَحـرم و يک رازنگهدار ندارد! با ديـدن سوزِ دلِ من در چـمن و باغ بـا داغ دل لالـه، کـسـی کــار نــدارد بايد سـر و کارش طرف چـاه بيـفـتـد يوسف که در اين شهر، خريدار ندارد از گـريۀ پـنهـان عـلـی در دل شبها پـيـداست که دل دارد و، دلـدار ندارد در گـلشن آتشزدۀ عـصـمت و ايـثار پـرپـرشـدن غـنـچـه که انـکـار ندارد با فضه بگـوئيد بيايد، که در اين باغ نـيـلـوفـر بـيـمــار، پـرسـتــار نــدارد بر حـاشـيـۀ برگ شـقـايـق بنـويـسيد: گـل، تـاب فـشـار در و ديـوار نـدارد
: امتیاز
|
زبانحال فرزندان با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شهر یثرب شده چون غربت زندان مادر شهر دلتنگی و تنهایی و هجران، مادر همه از دین علی، یکسره مـرتد شدهاند شهر، خـالی شده از قـصۀ ایـمان مادر فـتـنـۀ قـوم یـهـود و تـب اغـوای هـمـه آه آه از قـسـم مـحـکـم شـیـطـان، مـادر همۀ شـهـر یـتـیـماند و فـقـیرند و اسیـر باز هم لطف کن ای سورۀ انسان، مادر بی نـبی، امت اسـلام یـتـیـم وحی است هم فقیر است و اسیر است و پریشان، مادر پتک سنگین شده این گریۀ تو بر سر شهر چه خبرهاست در این گریۀ پنهان، مادر به سپـیدای سحـر، ظلمت ما را بکشان ای شب قـدر خدا! نـور بیـفـشـان مـادر صف به صف خیل ملائک به تماشای قنوت خانهمان مثل هـمیشه پُـر مهـمان مـادر تا که از برکـت رزقـت ببرد میـکـائـیل گوشهچشمی کن و دستاس بچرخان مادر بغض تو، بغض نبی، بغض پدر در دلشان آه از این چند نفر روی بگـردان مـادر
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گلهای عـالـم را معـطـر کـرده بویت ای آن که میگردد زمین در جستجویت یادش بهخیر آن روزها ریحان به ریحان میچید پیغمبر بهشت از رنگ و بویت سیـارههـا را در نـخی میچـیـدی آرام میساخـتی تـسبـیحی از خاک عمویت برداشتند از سفـرهات نان، مردم شهر جرعه به جرعه آب خوردند از سبویت درهای رحـمـت بـاز میشد با دعایت دردا که میبـسـتـند درها را به رویت تـاریـخ میدانـد فـدک تـنهـا بهـانهست وقـتی بـهـشت آذیـن شـده در آرزویت وقتی منزه گـشته خاک از سجدههایت وقتی مطهّـر میشـود آب از وضویت چادر حـمـایل میکـنی از حق بگـویی حتی اگر یک شـهـر بـاشد روبـرویت برخـاسـتـی با آن صـفـتهـای جـلالی این بار آتش میچکید از خلق و خویت حتی زمـان میایـسـتـد از این تـجـسـم تو سوی مسجد میروی، مسجد به سویت از هـای و هـو افـتـاد دنـیـا با سکوتت دنیا به آرامش رسـید از های و هویت از بانگ بـسـم الله الرحـمن الرحـیمت از شــکــوههــایِ الــذیــن آمــنـــویـت تو خطبه میخواندی و میلرزید مسجد ذرات عـالـم یـکصـدا لـبـیـک گـویت خطبه به اوج خود رسید آنجا که میریخت مدح علی، حیدر به حـیدر از گـلـویت گفتم علی... او قطره قطره آب میشد آن شب که روشن شد سپیدیهای مویت آن شب که زخم تو دهان وا کرد، آرام زخم تو آری زخم... آن رازِ مگـویت هنگام دفن تو علی با خویش میگـفت رفتی ولی پـایـان نـمییـابـد شـروعت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
سـر مـیگـذارد آسـمــان بـر آسـتـانـت غـرقـیـم در دریـای لـطـف بیکـرانت محـبـوبتر از هر کـسی نزد رسـولی آغـوش او هـمـواره میشد مـیـزبـانت چون مادری دلسوز، مرهم مینشاندی بر زخـم او بـا دسـتهـای مـهـربـانت نـور پدر وقتی که شد خـامـوش دیگر تاریک شد، تاریکِ تـاریک آسـمـانت حق علی را غصب کردند و پس از آن انـداخــتـنـد آتـش بـه جــان آشــیــانـت میسوختی در شعـلههای کـیـنههـاشان آه از دلـت آه از دل آتــشــفــشـانـت... با دستهای بـسته حـیـدر را که بردند با چـشم خود انگـار دیدی رفت جانت پشت سر حیدر خودت را میکـشاندی آه از تن مـجـروح و از اشـک روانت هجده بهار از عمر تو تنهـا گـذشت آه نـاگـاه دیـدی میرسـد فـصـل خـزانـت پـیـچـیـد در خـانـه بـرای آخـریـن بـار بـوی تـنـور داغ و بـوی عـطـر نـانت بانو تو حتی بعد از اینکه پَـر کـشیدی بـودی به فـکـر کـودکـان نـیـمـهجـانت بند کـفـن وا شد تو با مـهـری فـراوان آغـوش وا کـردی بـه روی کـودکـانت آن کودکـانی که پس از تو رنج دیـدند ای کاش پـایـان داشت اینجا داسـتـانت یا لااقـل بـانـو نـمیرفـتی تو ای کـاش آن روز در گــودال بــا قــدّ کــمــانـت دیدی حسینت را که تنها و غریب است دیدی که غرق خون شده اینک جوانت با نـاله تا گـفـتـی بُـنـَیَّ عـرش لـرزیـد عالم همه حیران شد از صبر و توانت گفتی که آبت هم ندادند، آسمان سوخت وقـتی شـنـید این واژهها را از زبـانت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
کـنار فـضّه صمیـمـانه کـار میکردی به کار کـردن خود افـتـخـار میکردی درخـتهای بـهـشـتی به پـایت افـتادند همـان شـبی که هـوای انـار میکردی فـقـیر هرچه میآمد اسیـر برمیگـشت تـمـام عـالـمـیـان را دچـار مـیکـردی دلیـل شادی حـیدر! چه شد که بعد پدر مـدام گــریـۀ بـیاخـتـیـار مـیکـردی؟ چه شد محـبت هـمـسایهها؟ دعایت را چه مـادرانـه به آنها نـثـار میکردی! تمام مردم اگر کور و کر، علی دیدهست فدک فـدک همه جا را بهـار میکردی و شـقـشـقـیه به نـهـجالـبلاغه رو آورد شبی که پشت به این روزگار میکردی چـقـدر خـانه مـرتب شد آن شب آخـر اگر مریض نبـودی چکـار میکردی؟
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در مینشیند منتظر بانوی محشر پشت در خانه وقتی خانۀ زهراست، پس هر سائلی بعد دق الباب خندان میشود در پشت در آنقدر از صاحب این خانه احسان دیده بود سجده کرد و اَشهدش را گفت کافر پشت در در زدند رفـت پـشت در خـداونـد کـرم جای سائل آمده اینبار لشکـر پشت در در زدند و در زدند و در زدند و در شکست آه شد آغاز، جـنگی نـابـرابـر پشت در با غضب شیطان به سوی اهل جنت حمله بُرد پا نهاد ابلـیس بر آیات کـوثـر پشت در غنچۀ یاس و هجوم آتش و مسمارِ داغ شد گل نشکـفـتۀ سادات، پرپر پشت در نیست پاسخ همچنان این پرسش تاریخ را از چه بابت رفت فضه جای حیدر پشت در کار دنیا را ببین در رفت و آمدهای خود ناگهان از پا میافتد مرد خیبر پشت در گر هزاران بار برگردد به دنـیا باز هم میرود زهرا هزاران بار دیگر پشت در
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
تـفـسـیر او به دست قـلم نا مـیسّر است در شأن او غـزل ننـویـسـیم بهتر است او فـاطـمهست معـنی این نام را هنوز از هر زبان که میشنوم نامکرّر است در کوچه بوی آتش و در خانه عطر گل مرز بهشت و دوزخ از آن روز این "در" است با پهلـوی شـکـسـته هم از کوه، کوهتر با قامت خـمیده هم از آسمان سر است لبـخـنـد مـیزنـد که بـخـنـدنـد بـچـههـا مادر اگر که جان بدهد باز مادر است مــولا هـنـوز اوّل بـیهــمنـفـس شـدن بانو در انـتـظـار نفـسهای آخر است!
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مغـتـنـم ديـدنـد صـبـر رو به پايـان مرا آتـش آوردنـد نـمـرودان گـلـسـتـان مرا آرزوهای مرا در پـشت دَر آتـش زدند كاش میبستند جای دست، چشمان مرا دست من بسته ولی دست مغيره باز بود زد تو را تا که بگـيرد زودتر جان مرا حرف ناموسش كه شد ايوب صبرش سر رسيد با تو سنجـيـدند بين كـوچـه ايـمـان مرا در نهانِ چشم من اشك است مهمان سالها ظلم بيرون میكشد از خانه مهمان مرا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
فقط میخوانمت دریا! که شوری بیکران داری چرا دریا؟ که در قلبت حدودی بیش از آن داری برای رفت و آمدهای اهل آسـمان گـویا به سمت عرش از هر سویِ خانه پلهکان داری تمام روز گردانـندۀ چرخ سماوات است همان دست دعا که شب به سمت آسمان داری دلیل خلقتِ عالم! به خاکِ چادرت سوگند که بیش از آسمان دستی پُر و روزیرسان داری و پشت پردۀ مسجد زبانِ ذوالفـقاری تو تویی که پای دَرسَت، دخترانی خطبهخوان داری اگر در روز محشر هم شفیع کافران باشی چه جای شبهه! چون قلبی به شدّت مهربان داری سرا پا مست میگردد زمین و آسمان وقتی که تو نامِ امیرِمؤمنان را بر زبان داری به شوق «اَشهـدُ اَنَّ عـلیاً حُجـت الله»ت عجب شوقی از آن در سینهات وقت اذان داری تو مقصود خدا از خِلقتی و مادر هستی تو حق مادری بر گردن کل جهان داری منم آنکه کریمی چون تو را در زندگی دارم تو هم آنی که همچون من گدایی ناتوان داری
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای معجرت نجابت! و ای چادرت حجاب! در پـرده مـانـده از رخ مـاه تـو آفـتـاب ای محور " لِیُذهِبَ عَنکُـم"! وضو بگیر دستی ببـر به آب و ببخـش آبرو به آب بیپـرده رو به آیـنـه کن قـبـله را ببـین هـرچـند نـیـسـت آیـنـه را تابِ بازتـاب لـبـریـزِ مـهـربـانـی تـو مـیشـود پــدر وقـتی تو را به "اُمِّ ابیـهـا" کـند خطاب از صبر توست عزّت اسلام و اهل بیت از اشک توست آبروی عترت و کتاب گرچه شکـست بـازوی انسیه با غلاف بـا آنـکـه بـسـتـه بـود یــدالله بـا طـنـاب کی فاطمه سکوت کند در خروش ظلم؟ کی موج خسته میشود از قهر پیچ و تاب؟ وقتی ز آه فاطمه لرزید عرش و فرش در حیرتم چه شد، که نشد آسمان خراب؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آفتاب جلوهات از کهکشانها هم سر است وسـعـت تـابـنـدگـیِ تو تعجـبآور است طبقِ نَصِّ: ما عَرَفنا قَدرَکِ...، اثبات شد: درک شأنَت از شعورِ هر بشر بالاتر است کِسوَتِ اُمِّ اَبیهایی فقط مخصوص توست کیست مانند تو که هم مادر و هم دختر است حول دستاس تو میچرخد زمین و آسمان گردش ایّـامِ ما بر پـایۀ این محور است روح اَسـما را تنـور خـانۀ تو شکل داد نانِ گرمِ سفرۀ سبزِ تو خـادمپرور است مات و مبهوت وقار فاطمیات مریم است هاج و واج اقتدار هاشمیات هاجر است کمترین لطف تو بیش از ظرفیتهای گداست بـخـشـشِ حـدِّ اَقـلـیِّ تـو حـدِّ اکـثـر اسـت بینیازی از فـدکهای زمینی، فـاطمه! در خورِ مهریۀ تو چشمه چشمه کوثر است تکسواریِ تو در صبح قیامت دیدنیست بهترین تصویر در قاب عظیم محشر است سـایۀ روی سرِ ما چـادر خـاکی توست میتوان پس گفت: ایران، زیر چتر مادر است! مادر هر کس که بابایش علی باشد، تویی بچّهشیعه نسل پشت نسل بر این باور است عـالـمی پـابـند تو بود و تو پـابـندِ عـلی کُلِّ فکر و ذکر تو در هر زمانی، حیدر است این شبِ جمعه مرا با خود ببر پیشِ حسین کربلایِ شاه رفـتن، آرزوی نوکر است یک دقیقه گریه کردن بر مصیبتهای تو فیض آن بالاتر از صدها هزاران منبر است ای که روی صورتت گلبرگ هم رد میگذاشت زیر پلکت جای ضربِ سیلی آن کافر است
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گر نگـاهی به ما كـند زهـرا دردهــا را دوا كــنــد زهــرا بر دل و جان ما صفا بخـشد گر نگـاهی به ما كـند زهـرا كم مخواه از عطای بسیارش كآنچه خواهی، عطا كند زهرا بضعۀ مصطـفی بُوَد زآنرو جلوه چون مصطفی كند زهرا خانۀ وحی را، ز رخـسارش رشکِ غـار حَـرا كـند زهرا نه عجب گر به شأن او گویند خـاک را كـیـمـیـا كـند زهرا ایـن مــقـام كـنـیــز او بـاشـد تا دگر خود، چهها كند زهرا! چـهـره پـوشد ز مرد نـابـیـنا تا بـدین حـد، حـیا كـند زهرا در طرفداری از خدا و رسول بـه عـلـی اقـتـدا كـنـد زهــرا روز محشر كه از شفاعت خویش حشر دیگـر به پـا كـند زهرا همچو مرغی كه دانه بر چیند دوسـتـان را جـدا كـند زهـرا چه شود گر زِ رحمت بسیار حـاجـت مـا روا كـند زهـرا؟ چه شود گر که بر «مؤید» هم نـظـری از وفــا کـنـد زهـرا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گل شـمـّهای از آیـۀ تـطهـیـر تو باشد گر آیـنـه در آیـنـه تـکـثـیـر تـو بـاشـد خود کیستی ای سورۀ کوثر که حسینت تا کـربـبـلا رفـت که تـفـسـیر تو باشد بر سفـرۀ نان و نمکت دست علی هم برداشت نمک را که نمکگیر تو باشد ای دست پُر از پینه ز چرخاندن دستاس عـالم همه در گـردش تـقـدیر تو باشد در خوابِ شهیدان جهان یکّهسواریست کی میرسد از راه که تعـبیر تو باشد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
کنار جانماز از عرش، هر شب میهمان داری میان هر قنوتت تکهای از کهکشان داری ستاره در نمکدان است و قرص ماه، جای نان که هستی که میان سفرۀ خود آسمان داری؟! پدر با بوسه بر دستت؛ نشان داده مقامت را که هستی که ولایت بر همه پیغمبران داری؟! تو را پروردگار از عرش، نازل کرد و گفت ای فرش برای اوج، هجده سالِ نوری را زمان داری! به عشقِ «اَشهَدُ اَنّ عَلی» از خود گذشتی؛ پس تو حقّ زندگی بر گردنِ بانگِ اذان داری نفهمیدند، حرفت را؛ ولی غصه نخور بانو کنار خود کسی مثل علی را همزبان داری اگر چه شاخهات آتش گرفت؛ اما ثمر دادی تو طوبای بهشتی؛ پس یقیناً باغبان داری رکوعِ در نمازت بود، حالِ آخرِ عمرت نفهمیدند، نادانان چرا قـدّ کـمان داری! تو را در خاک، میجویند غافلها؛ نمیدانند که بین لامکان؛ نزد خدای خود مکان داری تو را پروردگار از چشمِ نااهلان نهان کرده سلام ای گنج مخفی که مزاری بینشان داری!
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اگر بال و پرم بخشند بیزهرا نمیخواهم و گر جان و سرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر روز قیامت از عطش جانم به لب آید شراب کوثرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر آب بقا ریـزند، بیحـیدر نمینـوشم و گر چشم ترم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر سلمان شوم بیمهر زهرا نامسلمانم خلوص بوذرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر چون نخل خشکی باشم و از روضۀ رضوان همه برگ و برم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر با آن همه فیض مِنی در ماه ذیحجّه وقوف مشعرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر با دست جبریل امین پـروانۀ جـنّت به صبح محشرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر از کلّ سادات ملک بر قـلّۀ گردون مقام برترم بخـشند بیزهـرا نمیخواهم اگر بر مسند شاهی به بام عرش بنشینم هزاران کشورم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر از کثرت اشگ سحر در خلوت شبها دو دریا گوهرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر دائم بمـیرم وز نفـسهای مسیحایی روان بر پیکرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر با جام خضر از چشمۀ آب بقا، هر دم حیات دیگرم بخشند بیزهرا نمیخواهم کیام من «میثمم» عمری گدای کوی زهرایم و گر صد افسرم بخشند بیزهرا نمیخواهم
: امتیاز
|